محل تبلیغات شما



دیگه یک کم  صبر کردن سخت شده

شاید دیگه الوده شدیم

 داریم از منظومه دور میشویم

ولی خدا نکنه  چون خیلی سعی کردیم در این منظومه بمونیم و پرت نشیم

 خدایا نزار پرت بشیم 

دلت نخواد ما به راحتی  بیفتیم

یک هاف تایم لطفا ، تا نفسی بگبریم

یک اوانس و کمک، لطفا ،

خواهش 

گرچه شرمنده هم هستیم، چون در این بین ما هزینه نکردیم 

ولی شما ما را از هزینه کنندگان قرار بده  

خواهش می کنم.

الان هم منتظریم سرورمان  ، آقا یمان ، مولایمان بیایند و ببینیمشون

 جزیی ،از یارانشون باشیم 

 خیلی پر رو هستم ؟ میدونم

آره خودم  میدونم ولی چه کنم دلم میخواد

 دلم میخواد ، باشم  و صداشونو بشنوم

خودت میدانی که 

من سالهاست منتطرم و چشم به راه  ، تا عزیز فاطمه(س) بیاید 

و انتطار به پایان برسد

راستی خودت میدانی یه شب چه خواب خوبی دیدم

 وای چه خواب شیرینی.

بند کتونی هامو می بستم  چون شنیدم 

آقا  اومده و 

من داشتم می امدم  خونه تو 

 خانه خدا

انگار باور داشتم فراتر از فاصله ها  می تونم به سرعت برق و باد، بر سم

 که وقتی  مولایمان  ،پشت به کعبه ایستاده اند   می توانم ایشون را زیارت کنم 

 راستی چه میشود  خواب قشنگ و رویایی من به راستی تعبیر بشود

 که آرزویم را براورده کنی

  چشمت را ،روی همه خطاهام ببندی . لطفا ، لطفا

خواهش می کنم  ای مهریان من

ای بخشنده ترین

ای پوشاننده ترین

دلم میخواد،  دوران طلایی و قشنگ حکومت  بشارت داده شده  رو هم ببینم

گرفتن حق ستمدیدگان از ظالمان

دادرسی به آنها که به جز تو پناهی ندارند

در هم کوبیدن خداوندان روز و زر و تزویر

انتقام خونهای به ناحق ریخته در طول تاریخ را

انتقام ذریه رسول خدا را

 آرام شدن قلب نورانی و آسمانی خانم فاطمه زهرا (س)

سبز تر شدن  و بهار پر برکت لاله های دشت کریلا را

اقراشته شدن پرچم ولی عصر (عج) در  اوج و  ،ظلت دشمنان او را

صلح ، نعمت و سلامتی،

تصویر  زیبا و واقعی اسلام و مسلمین

آسایش و آرامش مردم خسته 

خسته از ظلم ظالمان تاریخ

خسته از ریا و  تزویر  و دروغ

خسته از دسیسه و خیانت و خباثت

آسمان آبی و ستاره های قشنگ

دره هایی زیبا و بیکران دریاها

 بدون ترس و دلهره 

لطفا لطفا لطفا به توان بی نهایت

 در هر صورت این خواسته بنده توست 

 دیگه خودت می دونی  

لطفا  حالا گناه های ما رو نادیده بگیر  لطفا

 


تو قصه ها یک سنگ صبور بود  و هر کس دلش از روزگار خیلی به درد امده بود

 قصه   غصه هاشو براش می گفت و بعد بهش می گفت 

خالا  بگو سنگ  صبور تو صبوری یا من صبور؟

اگه  خدا می خواست بعد از شنیدن قصه پر غصه،  سنگ صبور  از شدت ناراحتی می شکست و غم  قصه گو از بین می رفت 

و اگر نه 

این قصه گو بود که عمرش به پایان می رسید و غصه  بر او قالب میشد

حالا سنگ صبور بشنو این قصه را 

وقتی که تو از یک منطومه دیگری  تنهایی

 خیلی تنها

تو در میان انجمنی و  سخت   تنهایی

 تو با اونها فرق داری  چون احساس مسیولیت  می کنی

اصول  برات  مهمه

پایبندی به قوانین نطام خلقت  برات مهمه

و همین سبب میشه تنها بشی

تو پای ارزشهات می مونی 

 پای وطیفه ات می مونی حتی وقتی که میبیتی  که: نفس های آخرت را می کشی

من خود به چشم خویشتن دیدم که هوشم می رود  

  همه چیزت  را ا زت می گیرند و  حتی نمی توانی حقت را بگیری

زندانی ات می کنن و نمی توانی  اعتراصی بکنی

شکایت از که برم   که خانه گیست غمازم

 آدم بی عرضه ایی نیستی  ولی مجبوری  البته اونها فکر می کنن به خاطر خودت مجبوری تحمل کنی

 غافل از اینکه  به خاطر احتیاج  نیست 

 به خاطر احساس وظیفه است 

 می گن  در   دیزی   بازه

 والله فکر کنم  گربه هم  حیاش  از اینا  بیشتره

خیلی سخته که نمی خوان حتی کوچکترین دل خوشی هم داشته باشی

کوچکترین راه  برای نفس کشیدن

تنها  دل  خوشی هات  دیدن کسانی که دوستشون داری  و دوستت دارن  

کوچکنرین  دل خوشی های یک آدم  چی می تونه  باشه؟

یک  پروانه کوچیک  که دور و برت  می پره 

 و گاهی بامهربونی   صدات میکنه  و تنهایی و سکوتت رو می شکنه و بهت قوت  قلب می ده

نگرانت  میشه  و تو احساس  می کنی  یکی دلش برات می تپه

 یکی  واقعا  دوستت  داره   خودتو   دوست  داره  

نه  پولت  رو   نه  چیزایی که می تونی بهش  بدی

یکی  که نگاهش برات امیدوار کننده است

 بهت شور  جو ونی میده  

 پر پرواز  میده

 عشق و محبت  میده

 و دیگران  نمی گذ ارن بهت نزدیک بشه

 بهت  امید  بده  

 عشق بده

 شادی و احساس  لذت  بده

چون  از کارایی ات  کم میشود

 تو باید  جوری  زندگی کنی  که چرخ  اونها بچرخه

تو باید همه چیز را در خودت  خفه کنی  

 هر کس را که دوست داری پنهان و مخفی

 نگاهت رو بی

و کسانی رو که دوست داری رو نبینی 

چون  تو حق نداری کسی را دوست بداری

 تو یک ماشینی بدون هیچ حق و حقوقی

فقط در اختیار و اراده دیگران

یک کم بی انصافی نیست؟

باور کنید حنی خوابت  

 باید به اراده دیگران  باشد

 خیلی وقت ها نفست می گیره

 تعجب می کنی تا حالا چطور خفه نشدی

فقط خدا کنه عاقبت به خیر بشی

 دلم از ظلمت زندان سکندر  بگرفت

 رخت  بر بندم و تا ملک سلیمان بروم

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

 راخت جان طلبم وز پی چانان بروم

 خوشحالم که کسی این  نوشته ها رو نمی خونه

سنگ صبور من   تو نشکن   من دلم نمی خواد  چیزی به خاطر من بشکنه 

دوست صبور من نشکن

 

 

 


این روزها کمی عجیبه

من فکر می کنم یه چیزایی داره تموم میشه

نمی دونم چرا حس می کنم دنیا داره به اخرش نزدیک میشه

وقتی بچه بودم فکر می کردم دنیا یعنی همین کره زمین

اخر زمین هم یک دیواره

دیگه بعد از دیوار رو هم  نمی تونستم چیزی تصور کنم

اما الان دوباره فکر می کنم

به دیوار داریم نزدیک میشیم

فکر می کنم تمام معادلات اونها که برای زمین و دنیای مردم تصمیم می گیرند

داره بهم میخوره

یک اتفاق جدید و غیر منتظره البته برای بعضیها


خدایا راست باشد خواب دیشبم

خیلی قشنگ بود 

اصلا مثل هیچ جا نبود

 من به استقبال خورشید می رفتم

روبه رویم  کوهی از گلهایی بود که تا به حال ندیدم

اطرفش هم پر از گلها . بوته هایی بود که تا به حال ندیدم 

به پیشواز خورشید فکر می کردم و اینکه چگونه از این کوه زیبا بالا بروم

 کوه زیبا ولی تقریبا صاف

جمشید مرا از راهی دیگر به بالا رساند

به سرعت رسیدیم بالا جایی که هیچ مثالی نمی تواند او را تعبیر کند

بالا ساحل بود ولی از جنس دیگه ایی ابر بود یا اقیانوس

 سنگ  بود یا ساحلی سفید  نمی دونم 

چی بود فقط میدونم عجیب و زیبا  بود و امن 

انها که   صداشونو   فقط می شنیدم   

نگران بودند  که نیفتم

 اما من می دونستم نمی افتم

اوج

 بی پروا یی و لذت و شادی از یک پدیده جدید و دلنشین

 خیلی قشنگ  بود 

حس نابی  بود

کاش  خواب نبود


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امام علی علیه السلام زادروز